• خطبه ها
  • در باب زيانهاى زبان
مترجم : سید علی نقی فیض الاسلام

در باب زيانهاى زبان

« 729»

(224) (و من كلام له (عليه ‏السلام) ) أَلَا إِنَّ اللِّسَانَ بَضْعَةٌ مِنَ الْإِنْسَانِ فَلَا يُسْعِدُهُ الْقَوْلُ إِذَا امْتَنَعَ وَ لَا يُمْهِلُهُ النُّطْقُ إِذَا اتَّسَعَ وَ إِنَّا لَأُمَرَاءُ الْكَلَامِ وَ فِينَا تَنَشَّبَتْ عُرُوقُهُ وَ عَلَيْنَا تَهَدَّلَتْ غُصُونُهُ وَ اعْلَمُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ أَنَّكُمْ فِي زَمَانٍ الْقَائِلُ فِيهِ بِالْحَقِّ قَلِيلٌ وَ اللِّسَانُ عَنِ الصِّدْقِ كَلِيلٌ وَ اللَّازِمُ لِلْحَقِّ ذَلِيلٌ أَهْلُهُ مُعْتَكِفُونَ عَلَى الْعِصْيَانِ مُصْطَلِحُونَ عَلَى الْإِدْهَانِ فَتَاهُمْ عَارِمٌ وَ شَائِبُهُمْ آثِمٌ وَ عَالِمُهُمْ مُنَافِقٌ وَ قَارِئُهُمْ مُمَاذِقٌ لَا يُعَظِّمُ صَغِيرُهُمْ كَبِيرَهُمْ وَ لَا يَعُولُ غَنِيُّهُمْ فَقِيرَهُمْ .


 از سخنان آن حضرت عليه السّلام است (در اينكه زبان به خودى خود گويا نيست، بلكه ابزار گويايى است

و وصف مردم زمان خود و آيندگان. روزى امير المؤمنين عليه السّلام به خواهر زاده خويش جعدة ابن هبيرة مخزومىّ فرمود براى مردم خطبه بخواند، جعدة چون بمنبر رفت نتوانست سخن بگويد، پس حضرت برخاسته بمنبر رفت و خطبه مفصّله‏اى بيان فرمود كه جمله ‏اى از آن اينست): 1 آگاه باشيد زبان پاره ‏اى از انسان است كه گفتار با آن همراهى نكند هرگاه شخص ناتوان باشد  

 ص730

(گويا نگردد، يعنى چون كسى را توانائى سخن گفتن نباشد گفتار بر زبان او نيايد، مانند سائر اعضاء چنانكه شخص تا توانائى راه رفتن نداشته باشد پا به خودى خود راه نمى‏ رود) و گفتار زبان را مهلت ندهد هرگاه شخص توانا باشد، 2 و ما (خاندان رسالت) اميران سخن هستيم (سخن در فرمان ما است) و ريشه‏ هاى آن در ما فرو رفته و شاخه‏ هايش بر ما گسترده شده (هر مطلبى را مى‏ توانيم در موقع مقتضى با منتهى درجه فصاحت و بلاغت و جامعيّت بيان كنيم). 3 و خدا شما را بيامرزد، و بدانيد شما در زمانى زندگى مى‏ كنيد كه در آن گوياى بحقّ اندك و زبان از راستگويى كند و حقّ جو خوار است، 4 مردم بر نافرمانى (خدا و رسول) آماده شده‏اند، و بر مماشات و سازگارى با هم (براى پيروى از خواهشهاى نفس) يار شده همراه گشته‏اند، جوانشان بد خو، و پيرشان گناهكار، و داناشان دو رو، و سخنرانشان چاپلوس است، كوچكشان به بزرگشان احترام نمى‏ نهد، و توانگرشان از بينواشان دستگيرى نمى‏ نمايد. و گفتار زبان را مهلت ندهد هرگاه شخص توانا باشد، 2 و ما (خاندان رسالت) اميران سخن هستيم (سخن در فرمان ما است) و ريشه‏ هاى آن در ما فرو رفته و شاخه‏ هايش بر ما گسترده شده (هر مطلبى را مى‏ توانيم در موقع مقتضى با منتهى درجه فصاحت و بلاغت و جامعيّت بيان كنيم). 3 و خدا شما را بيامرزد، و بدانيد شما در زمانى زندگى مى‏ كنيد كه در آن گوياى بحقّ اندك و زبان از راستگويى كند و حقّ جو خوار است، 4 مردم بر نافرمانى (خدا و رسول) آماده شده‏اند، و بر مماشات و سازگارى با هم (براى پيروى از خواهش هاى نفس) يار شده همراه گشته‏اند، جوانشان بد خو، و پيرشان گناهكار، و داناشان دو رو، و سخنرانشان چاپلوس است، كوچكشان به بزرگشان احترام نمى‏ نهد، و توانگرشان از بينواشان دستگيرى نمى‏ نمايد.